سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکى که دوام دارد ، به از بسیارى که ملال آرد . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط مجتبی رجب پور در 90/9/25:: 6:3 عصر

عربها مانند یونانیها شعر و خطابه و سخنورى و نامه‏نویسى داشتند و علم نحو زبان عربى را تدوین نکرده بودند،زیرا ملکه لغت در طبیعت آنان رسوخ داشت ولى چون اعراب بفهم دقیق معانى قرآن احتیاج یافتند زودتر از یونانى‏ها و رومیها بتدوین قواعد نحو خود پرداختند و هنوز پنجاه سال از تاسیس دولت عرب نگذشته بود که احتیاج بتدوین قواعد نحو در میان آنها احساس شد.گمان ما بر آن است که قواعد نحو زبان عرب مانند زبان سریانى تدوین شده باشد،چه که جماعت اخیر در قرن پنجم میلادى قواعد زبان خود را مدون کردند و کشیشى بنام یعقوب رهاوى ملقب به مفسر کتابها (متوفى در 460 میلادى) براى اولین بار قواعد نحو زبان سریانى را تدوین کرد،در همان مواقع عربها در نتیجه آمد و شد بعراق با سریانى‏ها معاشرت کردند و از قواعد نحو سریانیها اطلاع یافته آنرا نیکو دانستند و همینکه خود بتدوین قواعد نحو محتاج شدند از قواعد سریانى استمداد کردند چون هر دو زبان مانند دو خواهر با هم شبیه است.دلیل این مدعا آنکه عربها موقعیکه در عراق میان سریانى‏ها و کلدانیها میزیستند علم نحو خود را وضع کردند و تقسیمات کلام در عربى و سریانى یکى است.اما شتاب عرب براى تدوین قواعد نحو براى آن است که عربها با شتاب بسیار دین اسلام را منتشر ساخته ممالک وسیعى را گشودند و با ملل غیر عرب آشنا شدند و چون این ملت‏ها زبان عربى را بخوبى نمیدانستند در مکالمه خطا میرفتند و رفته رفته زبان عربى رو به تباهى میگذارد حتى پیش از فتوحات اسلامى این جریان بوده که عربها بدون توجه بقواعد نحوى بى غلط صحبت میکردند و اعراب کلمات و جملات آنان مانند اعراب قرآن بود،اما مسلمانان غیر عرب بخطا میرفتند و موقعى یکى از همان مسلمانان غیر عرب در حضور حضرت رسول بخطا تکلم کرد حضرت بصحابه فرمودند:برادر خود را راهنمائى کنید اشتباه میرود.و از گفته‏هاى ابوبکر است که اگر موقع قرائت‏سقوط کنم بهتر از آنست که کلمه‏اى را بخطا بخوانم.ولى اشتباهات کلى چنانکه گفتیم بعد از فتوحات اسلامى روى داد و در آن موقع بود که مسلمانان غیر عرب در تکلم عربى و بخصوص در قرائت قرآن بخطا میرفتند و عمال و والیان عرب این را دیده بفکر ضبط قواعد نحوى بر آمدند.

مورخان عموما اتفاق دارند که ابوالاسود دوئلى متوفى بسال 69 هجرى علم نحو عرب را وضع کرده است،وى از بزرگان تابعین و از صحابه حضرت امیر بوده و در جنگ صفین التزام رکاب آن حضرت را داشته است.پس از آن ببصره آمده و در آنجا زبان سریانى آموخته و قواعد نحو آنرا فرا گرفت و چون آن را نیکو دید بفکر افتاد که براى زبان عربى نیز قواعدى وضع کند و این نظر خود را با زیاد بن ابیه والى عراق در میان نهاد ولى زیاد بجهاتى که گفته شد با آن پیشنهاد موافقت نکرده است اما چندى بعد مردى نزد زیاد آمده و چنین اظهار کرده است:

اصلح الله الامیر توفى ابانا و خلف لنا بنون (1) .

زیاد که خطاى آن مرد را شنید دنبال ابوالاسود فرستاد و از او خواست که قواعدى براى نحو وضع کند و آنچه را که سابق نهى کرده بود در نتیجه آن پیش آمد بوى فرمان داد که اجراء نماید.

بعضى دیگر میگویند که موقعى دختر خویلد اسدى نزد معاویه آمده گفت:

ان ابوى ماتا و ترکا لى مالا (بطور اماله) (2) و چون على (علیه السلام) این را دانست‏باب ان و باب اضافه و باب اماله را براى ابوالاسود دوئلى شرح داد و ترسیم کرد و بدین طریق علم نحو وضع شد،سپس ابوالاسود مردى را شنید که این آیه را (از سوره برائة) چنین میخواند «ان الله برى‏ء من المشرکین و رسوله‏» یعنى کلمه رسول را که باید در اینجا برفع باشد بجر میخواند و ابو الاسود باب عطف و باب نعت را وضع کرده تا چنان خطائى روى ندهد.

هم چنین روزى دختر ابوالاسود بطور پرسش گفت:«یا ابت ما احسن السماء؟» (چه چیز نیکو کرده است آسمان را) پدرش گفت نجومها- (ستاره‏هاى آن) ،دختر گفت نه مقصودم خود آسمان است،ابوالاسود گفت:در آن صورت دهانت را باز کن و بگو یا ابت ما احسن السماء!-چه نیکوست آسمان و روز دیگر دخترک گفت ما اشد الحر؟چقدر هوا گرم است ولى آنجمله را بطور استفهام بیان کرد،پدرش (ابوالاسود) اشتباه او را بطریقى که گفته شد اصلاح کرد و باب تعجب را در علم نحو وضع نمود.

گر چه تاریخ نویسان در چگونگى وضع علم نحو اختلاف دارند اما همه آنان بر این عقیده‏اند که ابو الاسود دوئلى در اثر پیش آمدهائیکه گفتیم علم نحو را وضع کرد و خود ابو الاسود میگوید که اصول علم نحو را از على (حضرت امیر) فرا گرفته است.پس مسلم شد که ابوالاسود علم نحو را وضع کرده و یا شروع بآن کار کرده است.و در تایید این ادعا گفته ابن ندیم را نقل میکنیم که در کتاب فهرست‏خود چنین اظهار میدارد:

«یکى از اشخاصى که علاقه بجمع آورى کتاب داشت مرا بانبار و کتابخانه‏اى برد که در آنجا کتابهاى بسیارى دیدم از آن جمله صندوقى که سیصد رطل پوست و چرم و کاغذ مصرى و چینى و تهامى،خراسانى ریخته بودند و در میان آن اوراق چهار ورق دیدم که گمان میکنم از اوراق چینى بود که در آن چهار ورق مطالبى راجع بفاعل و مفعول دیده شد و یحیى بن همیر بخط خود نوشته که این مطالب از ابوالاسود رحمة الله علیه میباشد و زیر آن خط نوشته دیگرى بخط قدیمى از علان نحوى دیده میشد و زیر آن خط نصر بن شمیل بود و همینکه آن مرد مرد آن صندوق از دست رفت‏».

در هر حال چون تالیفات مختصر ابوالاسود رفع حاجت آنى را نمیکرد و اشتباهات رفع نمى‏شد لذا ابو الاسود علامات و حرکات را تعیین نمود تا بدان وسیله اعراب کلمات معلوم شود و اقسام اسم و فعل و حرف مشخص گردد و این همان علامات و حرکاتى بود که سریانى‏ها معمول میداشتند و در قسمت‏خط عربى راجع بآن سخن گفتیم.

بنابر این عرب‏ها پیش از تدوین علم نحو اعراب کلمات را میدانستند،همانطور که قبل از تدوین علم عروض شعر میگفتند،چون درست‏سخن گفتن و شعر سرائیدن ملکه آنان بود.اما همینکه ملت‏هاى غیر عرب مسلمان شدند و با عربها آمیزش کردند طبعا از فهم معانى قرآن عاجز ماندند،زیرا زبان عربى ملکه آنان نبود و لذا در صدد تدوین قواعد نحو بر آمدند و چنانکه مشاهده میشود بیشتر این اشخاص (کسانیکه مشغول تنظیم و تدوین نحو بودند) از میان مردم غیر عرب برخاستند.

ابوالاسود ابتداء علم نحو را وضع کرد،پس از او مردمانى از کوفه و بصره کار او را تعقیب کردند،نخستین کسى که از ابوالاسود علم نحو را فرا گرفته به تکمیل آن پرداخت عنبسة بن معدان مهرى بود،سپس میمون اقرن و عبدالله حضرمى و عیسى بن عمر و خلیل بن احمد (امام علم عروض و لغت) و سیبویه (امام علم نحو) بترتیب علم نحو را از یکدیگر اقتباس کرده آنرا کامل ساختند و مطابق قانون طبیعى تکامل علم نحو ترقى کرد و کتابهاى مفصلى در آن موضوع تالیف شد.اما سیبویه (متوفى بسال 180) آنرا کامل ساخت و کتاب مشهور خود را در علم نحو تالیف نمود بقسمى که سایر کتب نحوى که بعدا تالیف شد بطور کلى اقتباس از کتاب سیبویه و کتاب العین بود (شرح این کتاب اخیر بزودى خواهد آمد) .شهرت و اهمیت کتاب سیبویه تا آنجا رسید که هر وقت مردم کتاب میگفتند مقصودشان کتاب نحو سیبویه بود و آنرا مانند بهترین تحفه به یکدیگر هدیه میدادند.

پى‏نوشت‏ها:

1- ترجمه آن جمله چنین است:خدا فرماندار را نیکو بدارد پدر ما مرده و براى ما فرزندانى (پسرانى) گذارده است. و موضوع اشتباه و خطا آن است که مطابق قواعد نحوى در این جمله بنون باید بنین گفته شود.

2- اماله در قرائت چنان است که خواننده (قارى) فتحه را مانند کسره و الف را مانند یاء بخواند و در علم صرف باب مخصوصى راجع باین موضوع میباشد.مترجم

منبع کتاب:تاریخ تمدن اسلام ص 478 تا 480

نویسنده: جرجى زیدان


کلمات کلیدی :